هیئت مذهبی جامعة الحسین علیه السلام فریمان

هیئت مذهبی جامعة الحسین علیه السلام فریمان

فکر ،حرکت عقل است و ذکر،حیات دل. هیئت آمیزه ای است از فکر و ذکر. هیئت،محل گردآمدن به دور شمع است،پروانه وار. هیئت یعنی شبی که پروانه ها به دور شمع،بال می زنند. یعنی صدای نور شمع،که پر را می سوزاند و ناله می آفریند. ارزش هیئت به شمع آن است نه به جمع ما ناپروانه ها،که به ادای بال و پر زدن دل خوشیم.
اینجا خیمه جامعه الحسین فریمان در فضای مجازی ست. هیئتی که بیش از 15 سال پیش با ذکر یا مهدی و با استعانت از ارواح مطهر 380 شهید فریمان شکل گرفت. و امروز بعد از سال ها، بیرق هیئت به نام حضرت سیدالشهداء افراشته می شود. امروز هم برای شهید شدن فرصت هست، باید دل را صاف کرد...

یادآوری: چنانچه از شهدا و رزمندگان فریمانی و فعالیتهای اجتماعی در فریمان عکس، سند، فیلم و ... در اختیار دارید، برای انتشار به رسم امانت به ما بسپارید
.................................
خراسان رضوی- فریمان
صندوق پستی: 188-93916
پیام کوتاه: 3000502600
کانال تلگرام: jameatolhosein@

۳۷۰ مطلب با موضوع «تصاویر شهدا» ثبت شده است

بچه های واحد اطلاعات و عملیات لشکر 21 امام رضا علیه السلام یک شب در قرارگاه ایلام، دست به یکی کردند که هم زمان با شیرین کاری های مجید، عملیات ایذایی را اجرا نمایند تا گوشه چشمی به مجید نشان دهند.

عملیات شروع شد و برنامه ها طبق نقشه پیش می رفت، تا مجید یک لیوان آب روی یکی از بچه ها ریخت، بلافاصله چند تا از بچه ها، دست و پای مجید را گرفتند، در منبع آب را باز کردند و او را داخل منبع آب سرد انداختند و درب منبع را بستند.

مجید افقهی با زحمت درب منبع را باز کرد و از داخل منبع بیرون آمد، هوا خیلی سرد بود! مقداری دوید تا کمی گرم شود، بعد آتش و چایی درست کرد و همه ی بچه ها را صدا زد و گفت:

-بچه ها ! بیایید چایی بخوریم.

به تک تک بچه هایی که اذیتش کرده بودند چایی داد! با هر لیوان چایی که برای بچه ها می ریخت گل صورتش بیشتر باز می شد.

راوی: علی آرام

نفر سمت چپ: شهید مجید افقهی

  • خادم الشهدا

  • خادم الشهدا

یک روز که از منطقه به اتفاق آقا مجید افقهی با قطار بر می گشتیم مشهد، بین راه از آقا مجید پرسیدم: آقا مجید! شما می آیی فریمان یا مشهد می مانی؟

با احساسات خاص خودش گفت: نه! اول میام فریمان، بعد بر می گردم مشهد.

وقتی به ایستگاه مشهد رسیدیم تا خواستم از مجید خداحافظی کنم، آقا مجید گفت:

-احمدجان! بیا با هم بریم سری به منزل پدر خانمم بزنیم بعد بریم فریمان.

-مجید جان! بگذار برم، وقتم را نگیر! اگه شما بری، آن ها نمی ذارن که بیایی فریمان...

-نه! بهشان می گم با دوستم آمدیم و باید بریم

از راه آهن پیاده به راه افتادیم تا نزدیک خانه ی پدر خانم آقا مجید در خیابان عشرت آباد رسیدیم، قبل از این که آقا مجید زنگ بزند، باز حرف های قبلی خودم را تکرار کردم و گفتم:

-آقا مجید! اجازه بده من برگردم

-نه! همین جا باش تا بهانه ای داشته باشم که برگردم

تا زنگ زد، پدر خانمش آمد و بعد از احوال پرسی دست او را گرفت و به داخل خانه برد، آقا مجید گفت:

-احمدآقا من چند دقیقه برم بالا، بعد میام که بریم فریمان

مجید رفت بالا و پنج دقیقه بعد سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت:

-احمدآقا! شما برو ...

راوی: احمد برزخی

  • خادم الشهدا

مجید افقهی فریمانی در هفتم فروردین ماه سال 1344 در فریمان متولد شد. پدرش کارمند شهرداری بود. در منزل شخصی خودشان زندگی می کردند و از نظر اقتصادی در وضعیت مناسبی به سر می بردند.

مجید، فرزند هفتم خانواده بود. بر خلاف اکثر کودکان، بیشتر وقتش را در خانه می گذراند و همواره به دنبال یادگیری بود؛ نقاشی می کشید، کتاب های برادرهای بزرگش را می گرفت و از روی آن ها می نوشت، آن ها هم در این کار به او کمک می کردند و به این ترتیب در حالی وارد دبستان شد و به کلاس اول رفت که از قبل چیزهای بسیاری آموخته بود.

در خانه زحمت زیادی می کشید، از کارهای خانه گرفته تا بیل زنی باغچه و حتی گاوداری. به پدر و مادرش کمک می کرد. با تمام علاقه ای که به درس و مدرسه داشت حاضر نبود تعطیلات خود را با درس خواندن سپری کند و از پدرش می خواست تا او را سر کاری بفرستد.

عادت داشت که تمام تکالیف و وظایفش را به موقع انجام دهد، مخصوصاً نمازش را؛ و در تمام موارد برادر بزرگش، رضا افقهی، سرمشق و الگوی او بود. الگوی دیگر او در آن زمان دایی اش بود. او انسانی خیر و نیکوکار بود که برای فقرا اعانه جمع می کرد و مجید نیز دائم همراه او بود و به اتفاق یکدیگر، شب ها اعانات را تقسیم می کردند.

پس از این که دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت، برای تحصیلات راهنمایی به مدرسه ی فنی و حرفه ای رفت، سه سال دوره آن جا را طی کرد و سیکل خود را گرفت.

با هم سن و سالانش رفتاری دوستانه و صمیمی داشت، به طور کلی جذبه ای در وجود او نهفته بود که هرکسی را شیفته اش می کرد.

  • خادم الشهدا

فرهنگ ایثار، فرهنگ حفظ ارزش‌های اسلامی

   ارزش های اخلاقی در فطرت آدمی ریشه دارند و هدایت‌گر انسان‌ها در مسیری صحیح و اهدافی ارزشمندند .پیشینه‌ی ارزش‌ها و باورهای فرهنگی هم ایثار را می‌طلبد. ایثار، تبلور عملی و تجلی عینی همه‌ی ارزش‌های متعالی انسانی‌ست و در سرزمین ما 8سال دفاع مقدس فرصتی برای شکوفا شدن ارزش‌های متعالی انسان بود.

 فرهنگ ایثار، مجموعه‌ایی از افکار، باورها و دلبستگی‌ها را در درون خود داشت که در جریان انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس تجلی یافت و در عرصه‌های مختلف سازندگی نمایانگر شد.

  مردم ما با واژه‌ی شهادت غریبه نیستند. این سرزمین مدت‌هاست که این مردم را با خون، دفاع، آزادی و ایثار می‌شناسد و شهادت‌طلبی یکی از تجلیات پرمعنای ایثارگری‌ست.  شهادت‌طلبی و ایثارگری پلی‌ست برای حفظ ارزش‌های اسلامی و برای مردمی که به حقیقت آن پی برده‌اند.

دستخط شهید دشت بیاض

جدیت در مطالعه

   شهید محمد دشت بیاض،اوقات فراغت خود را بیشتر با مطالعه‌ی کتاب‌های دینی می‌گذراند و به ورزش والیبال هم علاقه‌ی زیادی داشت.

راوی: دوست شهید

  • خادم الشهدا

شهدا مرتبه‌ای والا و جایگاهی عظیم دارند

   در بیان مقام و درجات عالی شهدا و فضیلت شهادت و اجر عمل آن‌ها احادیث فراوانی از ائمه معصومین (سلام و صلوات الهی بر ایشان باد) نقل شده است. رسول گرامی اسلام (سلام و درود الهی بر ایشان و خاندان مطهرش باد) فرمودند :«نیروهای رزمنده هنگامی که تصمیم به شرکت در جنگ می‌گیرند، خداوند مصونیت آن‌ها را از آتش تضمین می‌کند. و چون آماده‌ی جنگ شوند، فرشتگان به وجود آن‌ها افتخار می‌کنند. هنگامی که با خانواده‌ی خود وداع می کنند ماهی‌ها و خانه‌ها گریه می‌کنند و از گناهان خود خارج می‌شوند همان گونه که مار از پوست خود خارج می‌شود. خداوند چهار هزار فرشته را برآن‌ها می‌گمارد تا از جلو و پشت سرآنان را محافظت نمایند.کار نیکی انجام نمی‌دهند مگر این که مضاعف شود. در مقابل هر روز در جبهه، ثوابی برابر عبادت هزار مرد عابد برای ایشان می‌نویسند. چون با دشمن روبه رو می‌شوند قلم همه‌ی اهل دنیا از درک ثواب آن‌ها عاجز است. و چون به مبارزه با دشمن می‌ایستند و تیرها را آماده نشانه رفتن به دشمن می‌کنند و با یکدیگر درآویزند، فرشتگان بال‌های خود را بر سر آن‌ها می‌گسترانند و برای پیروزی و ثابت قدمی آن‌ها دعا می‌کنند. هنگام ضرب و زخم، همسر بهشتی و نعمت‌های الهی بر او فرود می‌آید. مرحبا به روح پاکی که از بدنی پاک و مطهر خارج شد، بشارت باد بر تو کرامت‌ها و نعمت‌هایی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده است و بر قلب هیچ کسی خطور نکرده است. (کشف الاسرار و عده الابرار، ج2، ص248 و 249)

برای ما شمعی روشن کنید...

پدرم روز هفتم محمد که مصادف با نیمه‌ی شعبان بود و روز ولادت امام زمان (خداوند متعال فرجش را نزدیک فرماید) شب خواب دیده بود که محمد گفته بود:

-پدرجان! من با همه‌ی دوستانم و امام زمان با هم هستیم و بهترین شیرینی‌ها و شربت‌ها این جاست. برای ما شمع روشن کنید.

   پدرم ساعت 2 نیمه شب ما را از خواب بیدار کرد. گفت باید شمع بخرید. شیرینی بخرید... خلاصه همان شب رفتیم بهشت صادق و بر روی قبر هر شهید شمعی روشن کردیم.

راوی: خواهر شهید

  • خادم الشهدا

در سال 1360 موفق به اخذ مدرک دیپلم شد و مدتی بعد جهت بازسازی شهر ارومیه به اتفاق یکی از اقوام، عازم این شهر شد و از آن جا که حرفه‌ی جوشکاری را قبلاً قرا گرفته بود در این این زمینه با بازسازی مناطق محروم، کمک شایانی به رفع محرومیت در این منطقه کرد.

   بعد از گذشت سه ماه، عازم خدمت مقدس سربازی شد. دوره‌ی آموزشی را در پادگان لشگرک تهران گذرانده و از سوی گردان 804 لشگر 21 حضرت حمزه علیه‌السلام، نیروی زمینی ارتش به مناطق عملیاتی اعزام شد و در مهران، دهلران، خرمشهر و منطقه عملیاتی خیبر، حماسه‌های ماندگاری از خود برجای گذاشت.

   سرانجام محمد دشت بیاض در روز سیزدهم اردیبهشت ماه 1363 در منطقه عملیاتی مجنون در حین تعویض پست نگهبانی، بر اثر اصابت گلوله‌ی توپ متجاوزین بعثی به فیض شهادت نائل گشت.

   پیکر مطهر این شهید والامقام پس از تشییع باشکوه در شهر فریمان در گلزار شهدای بهشت صادق این شهر به خاک سپرده شد.

  • خادم الشهدا

محمد دشت بیاض، فرزند علی رضا، در روز دوازدهم تیرماه سال 1343 در شهر فریمان دیده به جهان گشود. دوران طفولیت را در آغوش پدر و مادری مهربان پشت سر گذاشت و سپس وارد دبستان شد و مقطع ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند.

به جهت علاقه‌ی فراوانی که به پدر داشت و نیز به منظور کمک به امرار معاش خانواده، در ایام تعطیلات تابستانی به پدرش در امر کشاورزی کمک می‌کرد. بارها در این زمینه گفته بود که کار ننگ نیست، بلکه خوردن مال حرام ننگ است. و این نشان دهنده‌ی تربیت دینی او بود.

سال سوم راهنمایی و در سال 1356 در امتحانات دارالتبلیغ اسلامی قم، جزو نفرات برتر انتخاب شد و به عنوان تشویق، 61 جلد کتاب مذهبی و دینی به او هدیه دادند که تا بعد از شهادت این کتاب‌ها موجود بود.

بعد از پایان مقطع راهنمایی جهت ادامه‌ی تحصیل، به مشهد عزیمت کرد و در هنرستان سیدجمال الدین اسدآبادی(واقع در خیابان نخریسی) این شهر ثبت نام کرد. در همین ایام بود که به واسطه علاقه به انقلاب، اسلام و امام خمینی(ره)، جزو جوانان پر شور و انقلابی بود که هم زمان با اوج‌گیری قیام مردم مسلمان ایران علیه‌ی نظام ستم شاهی، تمام توان خود را صرف تبیین ارزش‌های اسلامی و انقلابی به کاربست؛ و به اتفاق دوستانش اطلاعیه‌ها و اعلامیه‌های حضرت امام را بین مردم توزیع و برای به ثمر نشاندن انقلاب اسلامی تلاش فراوان کرد.

  • خادم الشهدا

  • خادم الشهدا

  • خادم الشهدا