هیئت مذهبی جامعة الحسین علیه السلام فریمان

هیئت مذهبی جامعة الحسین علیه السلام فریمان

فکر ،حرکت عقل است و ذکر،حیات دل. هیئت آمیزه ای است از فکر و ذکر. هیئت،محل گردآمدن به دور شمع است،پروانه وار. هیئت یعنی شبی که پروانه ها به دور شمع،بال می زنند. یعنی صدای نور شمع،که پر را می سوزاند و ناله می آفریند. ارزش هیئت به شمع آن است نه به جمع ما ناپروانه ها،که به ادای بال و پر زدن دل خوشیم.
اینجا خیمه جامعه الحسین فریمان در فضای مجازی ست. هیئتی که بیش از 15 سال پیش با ذکر یا مهدی و با استعانت از ارواح مطهر 380 شهید فریمان شکل گرفت. و امروز بعد از سال ها، بیرق هیئت به نام حضرت سیدالشهداء افراشته می شود. امروز هم برای شهید شدن فرصت هست، باید دل را صاف کرد...

یادآوری: چنانچه از شهدا و رزمندگان فریمانی و فعالیتهای اجتماعی در فریمان عکس، سند، فیلم و ... در اختیار دارید، برای انتشار به رسم امانت به ما بسپارید
.................................
خراسان رضوی- فریمان
صندوق پستی: 188-93916
پیام کوتاه: 3000502600
کانال تلگرام: jameatolhosein@

۳۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

تو شهادت را چه رونق داده ای... 

به، چه زیبا جان به کف بنهاده ای

ارسال کننده عکس:آقای کاظم داوری

  • خادم الشهدا

از راست نفر دوم:شهید حمید میزبانی

   حمید تجربیات کودکانه فراوانی دارد و همیشه سوژه ی خانواده برای تعریف کردن از کارهایش است. بچه که بود یک شب پدر و برادران بزرگش به علت گرمی هوا قصد خوابیدن بر روی پشت بام خانه را می کنند. قبل از این که آن ها به پشت بام برسند، حمید خودش را رسانده و تشکش را هم پهن کرده بود. مادر که نگران حمید و جثه ی کوچک اوست می گوید: بچه جان ! تو رو چه به این کارها؟ اون ها بزرگند... تو بیا همین پائین بخواب... و حمید مصمم تر از آن است که در عالم کودکی به این موضوع فکر کند.

   نیمه های شب صدای افتادن چیزی از پشت بام به گوش می رسد و همه از خواب وحشت زده بر می خیزند... آری حمید غلت زده و از پشت بام نقش زمین شده است. مادرش می گوید نیمه های شب او را هراسان به بیمارستان رساندم و البته دکتر بعد از معاینه ی حمید معتقد است که این بچه با یک قرص خوب می شود!

  • خادم الشهدا

مرداب ماندگی نبودند تا گذر روزمرگی، 

به طاق نسیانشان بسپارد


رزمندگان فریمانی-ارسال کننده عکس:آقای حسین مهدیانپور

  • خادم الشهدا

در عکس: شهید حمید میزبانی، نفر اول نشسته از راست

   مادر شهید می گوید: یک روز دیدم حمید آمد و گفت من می خواهم بروم کار کنم! خیلی خوشحال شدم ولی گفتم مادرجان! ما به پول کارگری تو نیازی نداریم... اما حمید اصرار داشت که به اتفاق برادرانش به بیرجند برای کارگری برود. ما هم موافقت کردیم. لباس هایشان را برداشتند و رفتند. موقع خداحافظی گفتم: مادرجان! اگر توانستید از زعفران های بیرجند هم مقداری بخر و برای ما بیاور....

   چند روز بعد دیدم حمید و دو برادرش برگشتند. ساک را گذاشتند و رفتند بسیج. من ساک ها را باز کردم و به جای زعفران بیرجند، لباس های گلی و خاکی آن ها را یافتم. با خودم گفتم این ها رفته اند بنایی! وقتی به خانه برگشتند پرسیدم کجا رفته بودید؟ و حمید جواب داد که ما از طرف جهاد سازندگی رفتیم به روستاهای محروم بیرجند تا برای آن ها حمام و مدرسه بسازیم... من در فکر زعفران بودم و آن ها در فکر کمک به محرومین و مستضعفان در نقاط دور دست!

   حمید در ادامه ی این رفتار زیبا و ماندگار، بارها به نقاط محروم و روستاهای اطراف فریمان برای ساخت حمام، راه، پل، و ... می رود و او از اولین نیروهای جهادگر فریمان است.


  • خادم الشهدا

از سویدای جان، شیدای جام جهان بین شهادت بودند...

رخ حق را در آن آیینه ی صافی می یافتند.

جبهه، کوه طور بود که دم الهی، به آن تجلی داشت

دهه شصت-نفردوم سمت چپ ایستاده شهید کاظمیان- ارسال کننده عکس آقای حسن نبی زاده


برخی رزمندگان فریمانی-نفراول نشسته چپ:صادق احسانی- ارسال کننده عکس آقای صادق احسانی


مقابل سپاه فریمان-ارسال کننده عکس آقای حسین مهدیان پور


محوطه سپاه فریمان 1360- ارسال کننده عکس آقای حسین مجد

راه آهن مشهد و لحظه اعزام به جبهه -شهید احمد اسحاقی از چپ دوم و در کنار پدرش-ارسال کننده عکس آقای محمود اسحاقی(نفر اول از راست)


چهارم ابتدایی،مدرسه خسروانی(طالقانی)فریمان 1354-نفر دو از چپ شهید علی اکبروافری-نفر چهارم از چپ با کت و پیراهن سفید شهید گرجی- ارسال کننده عکس و معلم کلاس: آقای براتعلی سلطانزاده


نفرسوم از راست و ارسال کننده عکس:آقای عباسعلی سلطانزاده-نفراول از راست علیزاده

  • خادم الشهدا

اینان با گفتار و نوشتار، وادی دیانت را نپیموده بودند...

جبهه ی عمل آنان را به معراج قرب کشاند...

ازراست دوم نشسته و ارسال کننده عکس: آقای علی واحدی نسب


نفر راست و ارسال کننده عکس: آقای رضا شبگرد


ارسال کننده عکس: آقای محمد اخلاصی


سیزدهم تیرماه 1361- ماه رمضان- مشهد، آماده اعزام به شلمچه-نفر اول از چپ و ارسال کننده عکس:آقای کاظم داوری


مراسم تشییع شهید محمدباقر شگفته-ارسال کننده عکس: آقای حسین شگفته


ایستاده نفر دوم (و ارسال کننده عکس) آقای حسن نبی زاده-نفرسوم شهیدرضا افقهی-نفرآخر حسن دیندار-نشسته از راست شهید مجید افقهی-شهیدمحمدرضا قرائی


ایستاده راست شهیدمحمدرضاقرائی-دکترغلامرضااحمدزاده-شهیدمجیدافقهی-سیدمصطفی بیدار-نشسته راست شهیدرضاافقهی-حسن نبی زاده(ارسال کننده عکس)-حسن دیندار


اعزام به جبهه از مشهد 1361-نفراول ایستاده راست شهیدمحمدابراهیم اعتباری-نفر سوم ازراست براتعلی سلطانزاده(ارسال کننده عکس)-نفردوم ایستاده ازچپ مرحوم اصغرحلمی-نفردوم ازچپ نشسته شهید محمدصادق یزدانی-نفر دوم ایستاده از راست کاظم داوری


جانباز محمد توکلی-حسن نبی زاده(ارسال کننده عکس)


10شهریور60 سپاه فریمان- نفر اول از راست و ارسال کننده عکس:آقای علی قلیلی 

  • خادم الشهدا

به نام پروردگار عشق و قلم .... کوچه باغ های روستایشان همیشه زیبا بود. فرقی نمی کرد هر فصلی زیبایی خودش را داشت.بهار... تابستان... پاییز و حتی زمستان...قدم زنان مسیر کوچه ها را طی می کرد. صدایی در سرش پیچید. صدای کودکی ... صدای رسول و محمد و غلامرضا. دیگر هیچ صدایی را نمی شنید. چشمانش رو به آبی ها باز شده بود. آبی سادگی ها و پاکی ها ... همه چیز تمام شده بود

ارسال کننده عکس: آقای حسین مجد

کودکی و بعد دوران پر هیاهوی جوانی... آن روزها که با دوستانش در کوچه باغ ها می دویدند و شادی می کردند ...و بعد روزهای پر از شور جوانی که همه با هم عازم میدان نبرد شده بودند و دست آخر آنروز که تنها باز گشته بود ...همه و همه از خاطرش  می گذشت .امروز هم  مثل همه روزهای قبل تنها بود. انگار تنهایی هم او را تنها نمی گذاشت. وقتی به قلب های پاک و از هم شکافته ی  همرزمانش می اندیشید تمام وجودش را عشق وغم  فرا می گرفت. از اینکه مانده بود و پرواز را تجربه نکرده بود وجودش سرتاسر حسرت بود... اندیشه واماندن از قافله عشق و شهادت کار هر روز و هر لحظه اش بود. نمی دانست جای چه کسی مانده است و نفس می کشد.  روحش اینجا خانه ای نداشت ... رها بود. رها... چشمانش از اشک هایی که ریخته بود کاسه ی خون شده بود. خونی به سرخی خون همرزمان شهیدش. کوچه باغ ها را یکی یکی طی می کرد و به شهدا می اندیشید. شهیدان  انسان های پاکی که در راه خدا و به خاطر سرزمین شان عاشقانه جهاد کردند

سومار 1360- ارسال کننده عکس آقای حسین مجد

آنها که نماد آشکار (احیاء عند رب) شدند آنها که با قلوب مطمئن خود قصد بزرگ  (ارجعی الی ربک ) را می جستند و (خالد فیها ) شدند در جوار حضرت حق. آنها که جویبار بزرگی بودند که از سر چشمه ( ونفخت من روحی ) جوشیدند و پوییدند  و در دریای (انا الیه راجعون ) غرق و محو شدند. همسنگران دلاورش را بیاد می آورد. آنها که رفتند تا برای همیشه زنده جاوید بمانند.  حقیقت( جاء الحق و زهق الباطل ) را چه کسی غیر از شهیدان می توانستند آشکار کنند چرا که تنها آنان بودند که یقین داشتند به (ان الباطل کان زهوقا ). او می دانست ...می دانست که  سکوی حقیقت طلبی آنها هرگز خالی نمی شود و اینگونه بود که خداوند بهترین ها را برای آنها رقم زد و اینگونه بود که آنها را زنده جاوید خواند.( و گمان مبرید که شهدا مرده اند آنها همیشه زنده اند و نزد پروردگار خود روزی می خورند. ..آیه 154 سوره بقره) . ... امواج اندیشه هایش گاهی خروشان و گاهی آرام بود. طوفان دلتنگی هایش با باران اشک وجودش را بیش از بیش زلال و خالص می کرد.

می دانست اشک بر شهیدان  اشتیاق را به او هد یه می دهد. خوی حماسه را در وجودش زنده می کند و طعم شهادت را در جانش گوارا و شیرین. غروب شد ه بود و نزدیک اذان ... بوی لاله عباسی ها همه فضا را پر کرده بود و با نسیم این سو و آن سو می رفت. مشامش پر از عطر بودن می  شد. عطر زندگی ... او امروز بود و بودن یعنی زندگی ... روبروی در باغ ایستاد. در را که باز کرد سبزی برگ ها  و سرخی سیب ها  نگاهش را نوازش کرد. صدای اذان را شنید. با تمام وجود نفس کشید...و با خدای خویش این چنین  زمزمه کرد :پروردگارم ... ای مهربان شاهد ... فرصت عاشق شدن و شقایق بودن را به من عطا کن و پرواز را به من بیاموز که اگر همه درها بسته باشد در های آسمان همیشه باز است. آمین ....

 

نوشته: محدثه موذنی راد

  • خادم الشهدا