- ۰ نظر
- ۰۱ دی ۹۶ ، ۲۰:۳۵
فصل سوم-روزهای مبارزه
بروبچه های انقلابی
علی در انتخاب دوست دقت زیادی دارد. در آن مقطع حساس کشور، از بین بروبچه های انقلابی، دوستان خود را انتخاب می کند تا او را در رسیدن به اهدافش یاری کنند.
« او با چند نفر از دوستانش که الان پاسدار هستند بر علیه رژیم مبارزه می کرد. از بین آن اسامی، رجبی از خمین و سیفی را به خاطر دارم. آن ها به اسم هیئت و جلسات مذهبی دور هم جمع می شدند ولی در واقع فعالیت های ضد رژیم پهلوی را در نارمک ساماندهی می کردند.» (راوی: پدر شهید)
عاشقی با چاشنی شجاعت
« سال های اول اوج گیری انقلاب در اوایل دهه پنجاه، در تهران ساکن بودیم. منزلمان مقابل کلانتری نارمک بود، از در و دیوار گلوله می آمد و خانه ما دائم در تیررس بود. ما درب منزل را باز گذاشته بودیم تا جوانان انقلابی،در پشت بام برای شعار دادن بیایند. تمام دیوارها بر اثر گلوله سوراخ بود و شیشه ها شکسته بود. ما ساکن طبقه دوم بودیم و علی به هیچ وجه از صفیر گلوله ها نمی ترسید.
پدر علی یک دوربین فیلمبرداری داشت و از پنجره منزل، فیلمبرداری می کرد. علی می دوید بالای پشت بام و با دوستانش شعار می دادند و در نهایت کلانتری نارمک به دست بچه های انقلاب افتاد و کلانتری سقوط کرد. دوستانش دو سه تا تیر به بازو و پا خورده بودند که ما آن ها را به بیمارستان رساندیم.
علی عاشق بود و با شجاعتش عشق می کرد. می گفت سیب زمینی با تخم مرغ برایمان آماده کن و به عنوان غذا برای شرکت کنندگان در راهپیمایی می برد.
بعد از تصرف کلانتری می خواستند به صدا و سیما بروند که برایشان چای بردیم. وضو گرفتند و نماز خواندند و به سمت ساختمان صدا و سیما برای تصرف حرکت کردند.»
(راوی: مادر شهید)
شرکت در مراسم استقبال از امام
«علی در این دوران در عین سختی های انقلاب و مبارزه، همیشه خنده رو و صبور بود. در تهران در مسجدالنبی بود و عکسش الان در همان مسجد نصب شده است. امام را خیلی دوست داشت. 12 بهمن 1357 که امام به ایران آمدند، ما در تهران به اتفاق علی در مراسم استقبال میلیونی شرکت کردیم.» (راوی: مادر شهید)
هیئت موسی بن جعفری(ع) فریمان
هیئت موسی بن جعفری(ع) با مدیریت یکی از معتمدین فریمان و پدر شهید سیدحمیدرضا قاضی زاده اداره می شود. حاج علی آقا از مبارزین انقلابی فریمان و چهره سرشناس شهر است. او از بنیانگذاران هیئت قائمیه و در ادامه، موسس هیئت متحده موسی بن جعفری(ع) است. این هیئت از همان ابتدا به عنوان پاتوق نیروهای انقلابی و حزب اللهی فریمان مطرح شد و نقش مهمی در فعالیت های اجتماعی شهر از ابتدا تاکنون داشته است.(در مورد تاریخچه هیئت موسی بن جعفری(ع) و نقش آن در فعالیت های مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و انقلابی فریمان به زودی کتابی منتشر خواهد شد.)
علی به محض بازگشت خانواده به فریمان، به طور طبیعی پایش به این مسجد باز می شود و تحت تربیت حاج علی آقا در موضوعات اجتماعی قرار می گیرد. او در واقع فرزند مجالس مذهبی و هیئت بود. از عهد کودکی، با این مجامع آشنا شد و از آن بهره گرفت. در سنین خردسالی، انس مذهبی در او پدیدار شد. در این محافل، او فقط مستمع نبود، خدمتگزار هیئت هم بود. با بیان گرم و گیرایی که داشت، دیده ها را می ربود و جان ها را تسخیر می کرد. جسارت و شهامت حضور را در همین مجالس هیئت به دست آورد.
«بعد از انقلاب و آمدن ما به فریمان، پاتوق اصلی علی، همین هیئت موسی بن جعفری(ع) بود که مدام در آن جا حاضر می شد.» (راوی: پدر شهید)
در هیئت موسی بن جعفری(ع) علی جذبه های اصلی شعور دینی را یافت و این بهره ای پایدار، برای سال های آینده او بود. در سالیان جزر و مد سیاست، او در خط ولایت فقیه استوار و محکم ماند و به میزان توان خویش، مایه ها گذاشت. این استقامت و صلابت، جز به امداد آن مایه های اصیل نبود. علی در پرتوی جذبه های پایدار دینی زیست و آن را مدیون حضور در هیئت بود که شور و شعور دینی را برایش می آفرید. بی تردید فعالان و مایه گذاران آن هیئت از جمله حاج علی آقا قاضی زاده هاشمی، ارج عظیم دارند و البته بسیاری از آنان، گمنامان صفحه تاریخ دیانتند، اما لوح محفوظ الهی، خدمات بی دریغ آنان را از یاد نخواهد برد و شاکران لطف ربوبی، شکر گذار دائم آن بزرگواران خواهند بود.
فرزندان روح الله
روزهای پر شور انقلاب فرا می رسد. مردم پس از سال ها رنج و ظلم، تاریکی و طاغوت، به ندای مردی آسمانی لبیک می گویند تا به چشمه ی زلال اسلام و حکومت اسلامی برسند. علی توحیدی هم چون دیگر جوانان این مرز و بوم با فطرتی پاک، پیام امام دلها را می شنود و به آن پاسخ می دهد. او علیرغم سن کم، در بطن مبارزه قرار می گیرد تا فصل جدیدی از زندگی نورانی خود را تجربه کند.
عشق و اعتقاد علی به حضرت امام(ره)، جلوه ای متعالی از آن مهر بود. او در چهره خمینی، وراثت چهارده قرن علوم نبوی و خون حسینی را می یافت.
موج دلبستگی به آن پیر مراد، پدیده کم نظیر اعصار در زمانه ماست. مردمان و بسیجیان این سرزمین، جلوه عالی مهر انسانی را به نمایش در آوردند. به مهر او، سر بر خاک خونین نهادند، به عشق او فوج فوج ره پیکار پیش گرفتند، در تبعیت از وی، گام بر زمین فشردند و ره استقامت را، جاودان ساختند و در این روزگار، تبعیت از حضرت سیدعلی را در امتداد آن مسیر نورانی می دانند. شهید عزیزمان علی توحیدی از همین امت دلداده بود. گرچه این بخت را داشت که روزگار بی راهبر را کمتر تجربه کند و از آن شرر، آتش نگیرد، اما در مدید حیات، جز به اطاعت از آن پیر طریقت نیندیشید و جز بر آستان بلندش سر نسایید.
بزرگ مرد انقلابی کوچک
علی قبل از انقلاب با وجود سن کم، در فعالیت های سیاسی مسجد نارمک شرکت می کرد و برای پخش اعلامیه و سخنان حضرت امام، با هم کلاسی های خود به مسجد محل می رود.
پایگاه اصلی فعالیت های انقلابی علی در مسجدالنبی نارمک است. این مسجد یکی از مساجد محوری و معروف تهران است که علی در آن نقش فعالی را ایفا می کند.
« در تهران که بودیم، عمده فعالیت های علی در مسجد النبی در هفت حوض منطقه نارمک بود. او به طور مداوم در آن مسجد فعالیت می کرد. در روزهای انقلاب، مقر اصلی علی و دوستانش مسجد نارمک بود که اعلامیه های حضرت امام(ره) را پخش می کردند. یادم هست یک شب آقای حجازی در مسجد، سخنرانی کوبنده ای بر علیه رژیم داشت. من با اصرار علی به مسجد رفتیم. سخنان کوبنده ای بود، تا حدی ترسیده بودم و هر لحظه انتظار حمله ماموران را داشتم.»
(راوی: پدر شید)
مشکات انقلاب در دستان علی
« اوایل نهضت انقلاب بود. او همیشه از من در مورد انقلاب سوال می کرد. از مدرسه که می آمد درباره چیزهایی که می شنید از من سوال می کرد:
-مامان! این شاه کیه که این قدر بد او را می گویند؟
من یک چیزهایی به او در حد خودم توضیح می دادم. تا بالاخره این بچه یواش یواش اعلامیه های امام(ره) را به منزل می آورد و ما در منزل تکثیر می کردیم و او بچه بود. کلاس اول راهنمایی،کسی او را نمی شناخت. لذا می توانست آن ها را به راحتی توزیع کند. بعضی اوقات حمیدآقای قاضی زاده هاشمی که به تهران می آمدند این ها را راهنمایی می کرد و اعلامیه ها را در منازل می انداختند و یک جوری این ها را با انقلاب آشنا می کرد. تا این که انقلاب کم کم شروع شد و مدارس خیلی سخت گیری می کردند و حتی با حجاب هم مخالف بودند.»
(راوی: مادر شهید)
مجید افقهی در یک عملیات از ناحیه دست مورد اصابت گلوله قرار گرفت. او را به بیمارستان منتقل کردند، پس از معاینه دکتر گفت: گلوله در کنار عصب دست قرار گرفته، اگر این جا بخواهیم گلوله را در بیاوریم احتمال آن که عصب دست قطع شود خیلی زیاد است باید به تهران اعزام شود. وقتی مجید فهمید می خواهند او را به تهران اعزام کنند، در فرصتی که پرستارها برای تهیه وسایل پانسمان رفته بودند، پنس را برداشته و خود به عمل جراحی پرداخت و گلوله را از دستش خارج کرد.
هنگامی که پرستارها برگشتند با گلوله روی تخت مواجه شدند بودند. مجید به آن ها گفت: گلوله را نمی توانستید در بیاورید... ولی پانسمان که می توانید بکنید! پس چرا معطل هستید؟ دستم را ببندید می خواهم به خط بر گردم!
دکتر مجذوب روحیه بالای او شده بود. او را به اتاق خودش دعوت کرد، مجید صبح روز بعد به خط بر گشت.
خواندن های با اندیشه
«علی بسیار اهل مطالعه بود. کتاب های مذهبی و دینی را زیاد مطالعه می کرد. از هر فرصتی برای خواندن کتاب و بالا بردن معلومات خودش استفاده کرد. عمده کتاب هایی که می خواند پیرامون اسلام شناسی بود. علی درباره هر آنچه در این کتاب ها می خواند تفکر می کرد و تا آن جا که در توان داشت آن را در اعمال و رفتارش نمود می داد.»
(راوی: پدر شهید)
ورزش را دوست داشت
علی توحیدی در کنار توجه به مسائل فنی و مطالعه و حضور در عرصه های اجتماعی، به ورزش نیز علاقه نشان می دهد.
« ورزش مورد علاقه اش پینگ پنگ بود. هم خوب بازی می کرد و هم به آن علاقه داشت. در تهران که زندگی می کردیم در چند مسابقه شرکت کرد و برنده شد. چون من و عمویش اهل ورزش بودیم، علی هم به ورزش علاقمند شده بود.
در اوقات فراغت در کنار پینگ پنگ، در فصل زمستان با او به آبعلی می رفتیم و اسکی بازی می کردیم. در ورزش اسکی روی برف هم تبحر داشت.»
(راوی: پدر شهید)
غیرت ایرانیِ علی
داستان این نوجوان، داستان بهار است و باران... قصه ی طراوت است و شادابی و همراهی با او، همراهی با دنیایی سرشار از پاکی و نشاط و توان است و با او بودن به پاکی و زیبایی تنفس در یک صبح بهاری مانند است.
علی در مسائل درسی، دانش آموز موفقی است. هم خوب درس می خواند، هم خوب ورزش می کند و هم به تربیت روح در کنار تربیت جسم، توجه جدی دارد. او نمونه کامل یک نوجوان موفق است که می تواند الگو باشد.
"درسش هم بسیار خوب بود. خیلی خوش اخلاق بود. از نظر ورزش، مثل فوتبال همیشه اول بود. در زمینه هواپیما، در یک کلاس آموزشی ثبت نام کرده بود. هنرجوی فعال آن کلاس ها بود و هواپیماهایی ساخت که الان هم شاید نزد پدرش باشد. بنزین می ریخت و هواپیمای دست سازش پرواز می کرد. زحمت زیادی برای این کار می کشید."
مادر شهید ادامه می دهد:« به او می گفتم از درست عقب نمانی! می گفت:
- مامان! ما باید این کارها را یاد بگیریم... تا کی هواپیمای آمریکایی سوار شویم؟! باید خودمان بسازیم.ما باید سازنده بشویم. تا کی منتظر باشیم تا از جاهای دیگر بیاورند و ما استفاده کننده بشویم؟!»
نگاه او به دنیا، نگاه بلند و عمیقی است. آینده را می بیند و بر پایه این بینش عمیق، برنامه ریزی می کند.
خوشا کانون گرم خانواده
انسان ها بیشتر وقت شان را در گروه ها هستند و به صورت عضوی از این گروه ها زندگی می کنند. آن ها به عنوان اعضای یک خانواده، ساکنان یک محله یا یک شهر، اعضای یک گروه خاص اجتماعی یا اقتصادی و یا مذهبی و قومی نیز به عنوان شهروندان یک ملت با یکدیگر رابطه دارند. آنها حتی اگر خودشان هم آگاه نباشند که اعضای یک گروه هستند، باز به شیوه هایی فکر و عمل می کنند که دست کم بخشی از آن ها را عضویت در گروه تعیین می کند. نوع لباسی که می پوشند، نوع خوراک و نحوه ی خوردن آن ها، عقاید و ارزشهایشان و رسومی که رعایت می کنند، همگی تحت تاثیر عضویت آن ها در گروه های گوناگون می باشد.
امروز سری به کودکان و نوجوانان خودمان در جامعه بزنیم. متاسفانه غالب آن ها، الگوهای خود را در شبکه های اجتماعی و گوشی تلفن همراه خود و یا اینترنت و ماهواره جستجو می کنند. در این بین، خانواده کمترین نقش تربیتی خود را به خوبی ایفا می کند و بعد از مدتی، نوجوان ما که با این فرهنگ رشد نموده است، به عنوان یک جوان و مرد خانواده، در جامعه بروز و جلوه پیدا می کند.
علی توحیدی در خانواده ای رشد پیدا کرده است که به همه ی جوانب اعم از تربیت، تفریح، بازی، صمیمیت، مشورت، آزادی بیان و اظهار عقیده و از همه مهم تر دیدن تصاویر خوب از یک زندگی آرمانی، به درستی پرداخته شده است. در این خانواده، هر چیز در جای خودش قرار دارد و از افراط و تفریط به دور است، هرچند پدر خانواده وضع مالی خوبی دارد و می تواند همه نوع امکانات مادی را برای خانواده فراهم کند، اما اهل خانه یاد گرفته اند که حد اعتدال را در هر چیزی، حتی استفاده از نعمت ها رعایت کنند.
« علی بسیار اهل شوخی بود. در جمع های خانوادگی شوخی می کرد تا من و مادرش را بخنداند. با یک لهجه خاصی ادا در می آورد و ما کلی به او می خندیدیم. اما در جمع فامیل و دوستان، حرمت ها را نگه می داشت و ما از او شوخی نمی دیدیم.»
(راوی:پدر شهید)
علی در نوجوانی در کنار تربیت روح، فنون مختلف را هم فرا می گیرد:...
«من یک دستگاه ماشین کمپینگ از آلمان خریده بودم که امکانات کامل سفر را داشت. ما معمولاً تعطیلات را با علی و خانواده به شمال کشور می رفتیم. در این سفرها و در مسیرهای خلوت، رانندگی خودرو را علی بر عهده داشت. با اینکه چندسال به سن قانونی گرفتن گواهینامه اش مانده بود، اما تسلط خوبی بر رانندگی داشت. موقع رانندگی علی، با کمال اطمینان در ماشین می خوابیدم.»
(راوی: پدر شهید)
او روش درست زندگی کردن را می داند و می تواند در سختی های زندگی، به خوبی مدیریت کند.
«در موقع سختی ها، روش زندگی کردن را یاد گرفته بود. با وجود این که در رفاه مادی بود، ولی هیچ وقت ولخرجی نمی کرد. هیچ وقت از من نمی خواست که برایش وسیله ای بخرم، الا این که با جمله "اگر امکان دارد"همراهش می کرد.
همان امکاناتی که برایش خریده بودم می گفت کافی است و به حداقل آن رضایت داشت. قناعت مهم ترین صفت علی بود. هیچ وقت برای تهیه امکانات اصرار نمی کرد. اجبار نمی کرد که فلان وسیله را برایم بخرید.»
(راوی: پدر شهید)
تربیت روح برای علی بسیار مهم است و لحظه ای از آن غفلت نمی کند. هرچند نوجوانی کم سن و سال است، اما به واسطه ی تربیت صحیح، به فضائل اخلاقی هم توجه دارد...
« خیلی کم عصبانی می شد. من عصبانیت او را کمتر به خاطر دارم. اما وقتی عصبانی می شد مقداری صدایش بلندتر می شد و زود هم خود را کنترل می کرد. نمی گذاشت عصبانیتش ادامه پیدا کند.»
(راوی: پدر شهید علی توحیدی)