اشاره:
الف)برای مصاحبه با پدر شهید علی توحیدی زمان زیادی را صرف هماهنگی کردیم. شاید قریب به پنج ماه! البته بخشی از خاطرات در سال های دور در قالب طرح حریم ستارگان(جمع آوری خاطرات شهدا توسط نوجوانان و جوانان جامعه الحسین(ع)) جمع آوری شده بود، اما اکثر آن ها ناقص بود. تا این که در یک غروب زمستانی و سرد، وعده ی ملاقات با خانواده شهید توحیدی گذاشته می شود. مردم فریمان، باشگاه شهید توحیدی را به خوبی می شناسند. این مجموعه ی ورزشی از همان ابتدا به نام شهید توحیدی است و منزل پدر شهید، درست در مقابل همین سالن ورزشی قرار دارد. مصاحبه و گفتگو با آقای اسماعیل توحیدی تا ساعت 24 ادامه دارد! طولانی و البته شیرین و گیرا صحبت می کند.
کار ما هنوز تمام نشده است. مادر شهید ساکن تهران است و هر سال، یکی دو روز برای دیدن فامیل به فریمان می آید. منتظر می مانیم... شش ماه دیگر... خبر می دهند که مادر علی توحیدی برای دو روز به فریمان آمده و اگر آماده اید، یک ساعت دیگر به ملاقات ایشان بروید. سریع دوربین را آماده کرده و راهی خیابان شهید بهشتی می شویم... دوربین که روشن می شود، مادر بی هیچ مقدمه ای شروع به صحبت می کند... سه ساعت از زندگی علی می گوید و چه شیرین حرف می زند... از شوخی های علی، از گریه ها، از خداحافظی روزهای آخر، از تلاش برای دیدن علی در ایستگاه راه آهن سنگ بست و دویدن بر روی خارها و... جمع حاضر در آن مجلس دائم اشک می ریزند از بس این مادر، زندگی فرزندش را شیرین و مادرانه بیان می کند. به راستی نمی توان برای حال این مادر دلخسته اسمی گذاشت وقتی دیگر، رسیدنی از جنس دیدار زمینی دلبندش در راه نیست.
محفل زیبایی بود. کاش فرصت پخش آن فیلم به زودی فراهم شود. خاطرات علی دسته بندی و به صورت مجموعه حاضر در می آید. موقع خداحافظی از مادر می پرسم: به نظر شما اسم کتاب را چی بگذاریم؟! بی تأمل می گوید: مرد بزرگ...
ب)حدود یک سال است که جمعی از اعضای هیئت،به صورت جدی برای جمع آوری خاطرات شهدا دست به کار شده اند. البته از سال 1376 این حرکت شروع شده بود اما در یک سال اخیر شتاب بیشتری گرفته است. جمعی حدوداً 15 نفری که هر کدام بخشی از کار را به دوش گرفته اند. تاکنون از حدود 70 شهید و رزمنده، خاطرات دوران جنگ، ضبط شده و بیش از ده هزار عکس از آن دوران آرشیو شده و بخشی از آن نیز منتشر شده است.
برای ثبت خاطرات شهید علی توحیدی و صفحه آرایی، عکاسی، گرافیک و تدوین لازم است از همراهی و همدلی خواهران و برادران: مهدی رفیعی، علی مسافری، محمد حریری، محمد سلطانزاده، زهره جعفرزاده، محدثه موذنی راد، طیبه امیدی، طاهره امیدی، الهام لطفی، زینب صوابی، سعید و سعیده مجد تشکر کنم. این بزرگواران در جمع آوری و انتشار آثار شهدای فریمان، همراه و همیار جامعه الحسین(ع) هستند.
ج)علی توحیدی و دیگر بسیجیان پیرمراد، فدایی جبهه شدند. در فراق آن سوختند و در وصال آن ره طلبیدند. در این سالیان دراز دفاع، از بهره جنگ غفلت نداشتند. جبهه و جهاد را نه در عسرت پشت جبهه که در لذت خط مقدم جستجو کردند. با این خوی و کردار، در صف مجاهدان روزگار درآمدند. آنان پیروان خط عافیت نشدند تا در مشغله این سوی یان، غرقه شوند. سالکان جبهه ابتلا بودند و از جام بلا در نیوشیدند و ره خدا را جستند و دیدند. جبهه مقدس، با دهها و صدها وصف نام در تاریخ و یاد خاص و عام جاودان می ماند و هزاران پاکباز و بسیجی، سازنده آن تاریخند.
سرزمین های جهاد در ایام جنگ، با معنویت و ایثار قرین بود. جان های پاک در آن شکوفا شد و آن زمین، بلد طیب بود که به اذن ربوبی، جز نبات حُسن نمی رویاند. در آن سالیان، معبد جبهه ها، خانه دل بود. ساکنان آن دیار، واصلان جام حق بین بودند و دورماندگان از آن مقام، از فراق آن در حزن و التهاب زیستند.
آن وصال و فراق، هزاران جان و روان را سوخت و ساخت. شعله ی گداخته آن اکسیر حیات بخش، هنوز در آفاق این سرزمین مشهود است. تربت شهیدان، ایثار جانبازان و خاطر بازماندگان گواه صادق هزاران حکایتند...
هـ) علی آقای توحیدی، کودکی را در مهر لبخند و زلالی معرفت و سفره نان حلال بالید. نوجوانی را از مدرسه تا کوچه های بیداری و اعلامیه دوید و با بچه های انقلاب و مسجد و هیئت، یک دوره شرف و عزت را مرور کرد. شاگرد اول محبت و دوستی و زلالی شد. کفش هایش پشت در جلسات صفای روح و زمزمه توسل و قرآن هیئت موسی بن جعفری(ع) فریمان جا مانده بود که پوتین های جوانمردی را به پا کرد و بند بند آن ها را با جنگ، محکم گره زد و دیگر باز نشد!
کوله بار شرف را برداشت تا خروس خوانِ مردانگی در پشت خاکریزهای عزت و دلاوری باشد. مادرش، علی را مرد بزرگ می داند... نوجوانی که مردانگی را برای زندگی امروز جوانان فریمان تفسیر می کند. علی یک بار به جبهه رفت و همین یک بار شبنم صبح بر پیشانی غیرتش می درخشید. دیگر نورانیت راه امام و شهدا در دل زلال او نشسته بود. بنده ی مخلص و بی ریای خدا بود و جوان سر به زیر و با حیا و صاحب کمال فامیل.
اگرچه در این سوی جبهه درس را به ابتدای دبیرستان پیونده زده بود اما همه می دانستند که او نمی تواند تاب بیاورد. شاید سکینه خانم شریفی نیا که ترمه شوق دامادی او را بی خبر در دل می بافت و در ذهنش دختر خانم با کمالی را برای علی نظر کرده بود، او هم می دانست... آخر او مادر بود، گاه دلش می لرزید...
علی به جبهه ی مردانگی رفته بود، اما یک ماه است که سکینه خانم، چشم بر قاب دری داشت که علی از آن جا پاشنه مردی کشیده بود. یک ماه است که جبهه، گوهر غیرت و حماسه را پس نمی داد. اسماعیل آقا توحیدی با محمدکریم کاظمیان که بعدها همسفر آسمان شد، سفر زمینی را برای یافتن علی آغاز کردند ... رفتند و علی را در معراج الشهداء یافتند... گویا علی هم منتظر بود تا او را به دیار و خانه برگردانند...
و) کلام آخر دعوت به همکاری است. چنانچه از شهدا و رزمندگان شهرستان فریمان، فیلم، عکس، اسناد، نامه و خاطره ای دارید، برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به صورت امانی در اختیار ما قرار دهید.
در حال حاضر حدود ده کتاب خاطرات شهدای فریمان آماده انتشار است که به دلیل کمبود منابع مالی، توفیق آن حاصل نشده است. اگر هم برای تامین منابع مالی انتشار کتاب شهدای فریمان می توانید کمک کنید، ما را خبر کنید...
مجتبی مجد
- ۰ نظر
- ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۲۴