یک روز که از منطقه به اتفاق آقا مجید افقهی با قطار بر می گشتیم مشهد، بین راه از آقا مجید پرسیدم: آقا مجید! شما می آیی فریمان یا مشهد می مانی؟
با احساسات خاص خودش گفت: نه! اول میام فریمان، بعد بر می گردم مشهد.
وقتی به ایستگاه مشهد رسیدیم تا خواستم از مجید خداحافظی کنم، آقا مجید گفت:
-احمدجان! بیا با هم بریم سری به منزل پدر خانمم بزنیم بعد بریم فریمان.
-مجید جان! بگذار برم، وقتم را نگیر! اگه شما بری، آن ها نمی ذارن که بیایی فریمان...
-نه! بهشان می گم با دوستم آمدیم و باید بریم
از راه آهن پیاده به راه افتادیم تا نزدیک خانه ی پدر خانم آقا مجید در خیابان عشرت آباد رسیدیم، قبل از این که آقا مجید زنگ بزند، باز حرف های قبلی خودم را تکرار کردم و گفتم:
-آقا مجید! اجازه بده من برگردم
-نه! همین جا باش تا بهانه ای داشته باشم که برگردم
تا زنگ زد، پدر خانمش آمد و بعد از احوال پرسی دست او را گرفت و به داخل خانه برد، آقا مجید گفت:
-احمدآقا من چند دقیقه برم بالا، بعد میام که بریم فریمان
مجید رفت بالا و پنج دقیقه بعد سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت:
-احمدآقا! شما برو ...
راوی: احمد برزخی
- ۰ نظر
- ۱۹ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۳