هیئت مذهبی جامعة الحسین علیه السلام فریمان

هیئت مذهبی جامعة الحسین علیه السلام فریمان

فکر ،حرکت عقل است و ذکر،حیات دل. هیئت آمیزه ای است از فکر و ذکر. هیئت،محل گردآمدن به دور شمع است،پروانه وار. هیئت یعنی شبی که پروانه ها به دور شمع،بال می زنند. یعنی صدای نور شمع،که پر را می سوزاند و ناله می آفریند. ارزش هیئت به شمع آن است نه به جمع ما ناپروانه ها،که به ادای بال و پر زدن دل خوشیم.
اینجا خیمه جامعه الحسین فریمان در فضای مجازی ست. هیئتی که بیش از 15 سال پیش با ذکر یا مهدی و با استعانت از ارواح مطهر 380 شهید فریمان شکل گرفت. و امروز بعد از سال ها، بیرق هیئت به نام حضرت سیدالشهداء افراشته می شود. امروز هم برای شهید شدن فرصت هست، باید دل را صاف کرد...

یادآوری: چنانچه از شهدا و رزمندگان فریمانی و فعالیتهای اجتماعی در فریمان عکس، سند، فیلم و ... در اختیار دارید، برای انتشار به رسم امانت به ما بسپارید
.................................
خراسان رضوی- فریمان
صندوق پستی: 188-93916
پیام کوتاه: 3000502600
کانال تلگرام: jameatolhosein@

صابر یا علی؟

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۳۱ ب.ظ

صابر یا علی!

   از فردای آن روز هر کس برای این کودک اسمی پیشنهاد می کند... اسم ها را می شنوند. پدر تصمیم خودش را گرفته است و در نهایت نام صابر را بر او می گذارد: صابر توحیدی!

   اما قصه نامگذاری این کودک تازه شروع شده است. چند روز بعد اسماعیل آقای توحیدی، نام کودک را بر کاغذی نوشته و به دست پدربزرگ می دهد تا به اداره ثبت برود و برایش شناسنامه بگیرد. او داستان را این چنین تعریف می کند:

   «پس از تولد فرزندمان، اسم او را صابر انتخاب کردم و خواستیم برای او شناسنامه بگیریم. چون آن زمان در فریمان اداره ثبت نبود، شناسنامه خودم و مادرش را به همراه اسم صابر که برای اولین کودکمان انتخاب کرده بودیم روی تکه کاغذی نوشتیم و به پدر بزرگش دادیم تا برای گرفتن شناسنامه به مشهد برود. پدربزرگ هم خوشحال سوار بر مینی بوس می شود و راه مشهد و حرم امام غریب(ع) را در پیش می گیرد. به مشهد می رسد و پس از زیارت، راهی اداره ثبت می شود. او شناسنامه ها را تحویل اداره ثبت می دهد. مأمور ثبت نگاهی به او می اندازد و می گوید: پدرجان! مبارک است، اسم نوه ات را چی بنویسم؟

   پدربزرگ می گوید:

- اسم او را روی تکه کاغذی نوشته اند و لابه لای صفحات شناسنامه هاست! اما هرچه قدرمی جوید آن کاغذ را پیدا نمی کند. همه ی جیب هایش را جستجو می کند، اما اثری از کاغذ نیست. شاید کاغذ را گم کرده و جایی انداخته! خلاصه مأمور ثبت از او سوال می کند که نگفتید، اسم این کودک چیست؟ و او می گوید:

- نمی دانم... آن را روی کاغذی نوشته اند و من آن را گم کرده ام!

مأمور می گوید: برو اسمش را از پدرش سوال کن و دوباره بیا تا شناسنامه صادر کنم... پدر بزرگ در این لحظه می گوید:

-من حق دارم اسم نوه ام را خودم انتخاب کنم! اسم او را بنویس "علی"


از خاطرات پدر شهید علی توحیدی-کتاب مرد بزرگ

  • خادم الشهدا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی