رنج های قهرمان
مجید هیچ وقت ناراحت نبود، ناخوشی های دنیا، درد و رنج های دنیا برایش ناگوار و غیرقابل تحمل نبود.
مجید افقهی وقتی هم که مرخصی می آمد بعد از انجام دادن یک سری کارها و هماهنگی ها در شهر و توی خانه طاقت نمی آورد، روزهای چهارم یا پنجم مرخصی می گفت: می خواهم برگردم جبهه.
گاهی پدر و مادرم سر همین موضوع به او اعتراض کرده و می گفتند:
-مجید جان! ما هم سهمی داریم. اگه ده روز مرخصی داری چرا این ده روز را در شهر و خانه نمی مانی؟!
-فضای شهر برایم غریب است، شهر را نمی توانم تحمل کنم، این جا گناه زیاد است، خیلی از گناهان این جا هست که در جبهه اثری از آن ها نیست، در این جا دروغ و غیبت و قدرت طلبی هست، ولی در جبهه همه یک چیز را در نظر دارند و آن رضای خداست، هدف همه ی ما رضای خدا و دستیابی به پیروزی بر دشمنان اسلام است.
از طرف فرماندهی لشکر 21 امام رضا علیه السلام بنا به مصالحی اعلام شده بود، برادران و فرزندان شهدا حق شرکت در خط مقدم و عملیات ها را ندارند. این موضوع باعث شد تا بعضی از نیروها مثل مجید از آن رنج ببرند.
یکی از ناراحتی هایی که مجید داشت و همیشه بغض در گلویش بود، زمانی بود که نمی گذاشتند او به عنوان خط شکن در عملیات شرکت کند.
راوی: خواهر شهید/ و علی آرام
- ۹۴/۰۷/۲۹