همچنان قافله راهش برجاست
برای تحصیل در دبیرستان، از آن جا که در فریمان رشته تحصیلی او نبود مجبور شد به مشهد برود، اما پدرمجید افقهی با دیدن فضای آشفته ی شهر مشهد و گروهک های ضدانقلاب و منحرف که در آن زمان در سطح شهر تشکیل شده بود، برای جلوگیری از به انحراف کشیده شدن مجید، او را به فریمان بازگرداند.
مدتی در مغازه ی یکی از اقوام مشغول به کار بود اما خیلی زود از آن جا بیرون آمد و به کار بر سر چاه های عمیق کشاورزی اطراف فریمان مشغول و عهده دار سرپرستی یکی از آن ها شد. با وجود سن کم، به اندازه ی چند نفر کار می کرد ولی باز هم پدر که نگران آینده ی فرزندش بود و احساس می کرد که جوانی و نیروی خارق العاده ی او در این راه تلف می شود او را از ادامه ی کار بازداشت و مغازه ای برای او باز کرد تا در آن مشغول کار شود. اما او پس از مدتی مغازه را هم رها کرد، می گفت: «در مغازه نشستن، برای آدم های پیر و بازنشسته و از کار افتاده است.»
آن قدر فعال و پر جنب و جوش بود که این کارها با روحیه اش سازگاری نداشت. و بار دیگر به دنبال برادر و دائی اش در پی کمک به ضعفا و فقرا و انجام کارهایی از قبیل لوله کشی حمام ها، بهداشت دام ها و سایر خدماتی که از طریق جهاد در روستاها صورت می پذیرفت، روانه شد.
- ۹۴/۰۷/۲۵