کار برای خدا، نام و نشان نمی خواهد
در عکس: شهید حمید میزبانی، نفر اول نشسته از راست
مادر شهید می گوید: یک روز دیدم حمید آمد و گفت من می خواهم بروم کار کنم! خیلی خوشحال شدم ولی گفتم مادرجان! ما به پول کارگری تو نیازی نداریم... اما حمید اصرار داشت که به اتفاق برادرانش به بیرجند برای کارگری برود. ما هم موافقت کردیم. لباس هایشان را برداشتند و رفتند. موقع خداحافظی گفتم: مادرجان! اگر توانستید از زعفران های بیرجند هم مقداری بخر و برای ما بیاور....
چند روز بعد دیدم حمید و دو برادرش برگشتند. ساک را گذاشتند و رفتند بسیج. من ساک ها را باز کردم و به جای زعفران بیرجند، لباس های گلی و خاکی آن ها را یافتم. با خودم گفتم این ها رفته اند بنایی! وقتی به خانه برگشتند پرسیدم کجا رفته بودید؟ و حمید جواب داد که ما از طرف جهاد سازندگی رفتیم به روستاهای محروم بیرجند تا برای آن ها حمام و مدرسه بسازیم... من در فکر زعفران بودم و آن ها در فکر کمک به محرومین و مستضعفان در نقاط دور دست!
حمید در ادامه ی این رفتار زیبا و ماندگار، بارها به نقاط محروم و روستاهای اطراف فریمان برای ساخت حمام، راه، پل، و ... می رود و او از اولین نیروهای جهادگر فریمان است.
- ۹۴/۰۵/۲۰