حقیقت دعا
در نیایش، هم به ستایش خدا و بازگو کردن نعمت ها و خوبی هایش در حق خود می پردازیم، هم کاستی ها، معجزه ها، نیازها، خطاها و قصورها و تقصیرهای خود را بر زبان می آوریم و هم از آن قادر متعال می طلبیم که نیازمان را برآورد؛ مشکلمان را حل کند؛ دردمان را درمان نماید؛ خطایمان را ببخشاید و ما را مشمول نگاه لطف و مهربانی خویش قرار دهد و دعایمان را مستجاب کند.
اینها همه، هم روح ما را پالایش می دهند، هم صفای درون و امیدواری ایجاد می کنند، هم وسیلة اصلاح نفس و جبران لغزش ها و خطاها می گردند و هم ما را خدایمان نزدیک تر می کنند. سعدی می گوید:
دوست نزدیک تر از من به من است
وین عجب تر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم
امام صادق علیه السلام می فرماید: «علیکم بالدعا، فانکم لاتتقربون بمثله؛2 بر شما باد دعا و نیایش! همانا شما به چیزی مانند دعا به خدا نزدیک نمی شوید».
احساس نیاز
تا انسان، نیاز خود را درک نکند و درماندگی و عجز خویش را نشناسد، در پیشگاه رفیع خدا، سر فرود نمیآورد و زبان به نیایش و ستایش، نمیگشاید و دعا نمیکند.
طغیان گری، خوی کسانی است که احسای بینیازی میکنند؛ چه در عرصه مال و ثروت، چه در زمینة قدرت و مقام و چه در عرصة دانش و علم-آموزی.
خداوند میفرماید: انسان، همین که خود را بینیاز ببیند، طغیان میکند؛ «ان الانسان لیطغی ان راهُ استغنی».3
آفریدگارمان برای این که سرنوشت ما دچار سرکشی و عصیان و طغیان نشود، پیوسته عجز ما را به رخمان میکشد؛ تا داشته ها و دانسته ها و عنوانها، ما را مغرور نسازند. میفرماید:
«یا ایها الناسٌ انتم الفقراءُ الی الله و الله هو الغنی الحمید؛4 ای مردم همه شما به درگاه خداوند، نیازمندانید و تنها اوست که بینیاز و ستوده است».
یک ذره ز عجز خویش ابراز کنیم
چندان که خدا غنی است، ما محتاجیم
آن چه حس بندگی و روحیه نیایش و ستایش خدا را در ما ایجاد میکند و تداوم میبخشد، یاد پیوستة این نکته است که ما بنده ای ناچیز و موجودی کوچک و ناتوان و آفریدة خدای بزرگ و قادری هستیم که با یک ارادة او، هستی به وجود آمده و با مشیت او، تداوم یافته است و همة کائنات، در همه چیز، نیازمندان آن ذات مقدسند.
این شناختن شهودی، هرچه در انسان، روشن تر، زنده تر و ژرف تر باشد، «احساس بندگی» هم بیشتر خواهد بود و پای انسان در مسیر طاعت و بندگی، پویاتر خواهد گشت.
ادب دعا
در وعدة الهی و صدق آن، تردیدی نداریم. چه کسی از خدا راست گوتر و به وعده هایش وفاکننده تر است؟
او فرموده است: «ادعونی استجب لکم؛ مرا بخوانید؛ تا شما را اجابت کنم».5
ولی... چه می شود که بسیاری از دعاها به هدف اجابت نمیرسد؟ چرا دعا میکنیم؛ ولی مستجاب نمیشود؟
اشکال از کجا و از کیست؟
از دعا؟ از دعاخوان؟ از نبودن شرایط اجابت؟ از وجود موانع در استجابت؟ هر کدام از اینها به نوعی میتواند در عدم استجابت دعاها موثر باشد. خاصیت «دارو»، درمان است؛ ولی اگر پرهیزهای لازم و توصیه های جنبی پزشک را نادیده بگیریم، آیا میتوانیم از نسخه و دارو، انتظار معجزه داشته باشیم؟
دعا همراه شناخت و معرفت نسبت به پرودگار، یکی از آداب است. از دعای جاهلانه، نمیتوان توقع اجابت داشت.
گروهی به امام صادق علیه السلام گفتند: ما دعا میکنیم؛ اما اجابت نمیشود؛ چرا؟ فرمود: برای این که شما کسی را میخوانید که او را نمیشناسید؛ «لانکم تدعون من لا تعرفونه».6
اخلاص در دعا، یکی از آداب است؛ پس دعای ریاکارانه، بی اثر است.
دعا و خواستن از ژرفای جان و صمیم قلب، نه صرفاً به زبان، ادب دیگر است.
اصرار و الحاح و پیگیری و استمرار، ادب دیگری است.
درخواست عاجزانه، ملتمسانه، نیازمندانه و با تضرع و زاری و نه حاکمانه و آمرانه، ادب دیگر دعاست.
داشتن «حال دعا» و نشاط روحی در نیایش و نه کسالت و بیحوصلگی و بیمیلی، ادب دیگر نیایش است.
امام صادق علیه السلام میفرماید: «خداوند، دعایی را که از دل غافل و بیخیال برخاسته باشد، اجابت نمیکند. هر گاه دعا میکنی، با دل و جان و «اقبال قلب»، دعا کن و آن گاه به اجابت دعا، یقین داشته باش».7
مهم در دعا، حضور قلب، آمادگی باطنی، توجه و خشوع است و واقعاً خدا را یاد کردن؛ نه نام او را لقلقة زبان ساختن و به صورت عادت و بیتوجه دعا کردن.
روایت است که حضرت موسی علیه السلام به خداوند عرض کرد: پروردگارا! آیا به من نزدیکی تا با تو نجوا کنم یا از من دوری تا ندا و صدایت بزنم؟
خداوند وحی کرد: ای موسی! من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند؛ «انا جلیس من ذکرنی».8
در کنار او بودن و باز هم مهجوری، آیا بیتوفیقی نیست؟
به زبان یاد او کردن، ولی در دل حضور خدا را لمس نکردن، آیا دوری از ساحت قرب او نیست؟
موانع اجابت
گاهی دعا با آدابش انجام میگیرد؛ ولی «موانع»، جلوی استجابت را میگیرند.
اگر دعا، برقراری پیوند و ارتباط بین خالق و مخلوق است، گاهی عواملی این رابطه را میگسلند.
گاهی ریا و تظاهر، دوست بد و همنشین ناصالح، درآمدهای حرام، گناهان زشت، ناسپاسی نعمتها، فراموشی خدا در خوشیها و لذتها، تکیه به غیر خدا و... خطوط تماس را میپوشانند و سبب میشوند صدایمان به خدا نرسد و دعایمان مستجاب نشود.
در کشور دل، ملال پیش آمده است
بین دل و دین، جدال پیش آمده است
در سیستم ارتباطی ما و خدا
چندی است که اختلال پیش آمده است
این اختلال در «خط تماس»، در پی معصیت پیدا میشود.
در دعای کمیل میخوانیم:
«اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء؛ خدایا! آن گناهانی را از من ببخشای که دعا را حبس میکند و نگه میدارد».
گاهی از یک کارمند یا دانشجو یا سرباز، خطای فاحش و بسیار زشتی سرمیزند که از چشم مدیر و استاد و فرمانده میافتد و آن گاه هر چه تقاضا کند، مرخصی بخواهد، ارفاق بطلبد و...، مورد توجه قرار نمیگیرد؛ هرچند که استاد و مربی و مدیر، رؤف و مهربان هم باشند.
بعضی گناهان، این گونه اند و پل ها را میشکنند و سیمهای رابطه را قطع میکنند و زمینه اجابت را از بین میبرند.
ممکن است کسی که دچار گرفتاری میشود، به یاد خدا بیفتد و دست به دعا بردارد.
اگر در چنین حالتی به او خطاب شود: تا حالا کجا بودی؟ چرا صدایت برای ملکوت و آسمانیان و فرشتگان آشنا نیست؟
چرا وقتی به دردسر افتاده ای، یادت آمده که خدایی هم هست که میتواند گره گشا باشد؟ و... اگر چنین خطاب شود، چندان هم دور از انتظار نیست.
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «اغتنمو الدعا عند الرقه، فانها رحمه؛9 هنگامی که رقت قلب برایتان پیش آمد، دعا را مغتنم بشمارید؛ چرا که این حالت، رحمت است».
در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
«الهی! تا بوده ای، غفار بوده ای؛ تا هستی، ستار باش».
پی نوشت:
1. محدثی، برگ و بار، ص 21.
2. مجلسی، بحارالانوار، ج 90، ص293.
3. علق، آیة 6.
4. فاطر، آیة 15.
5. غافر، آیة 60.
6. بحارالانوار، ج90، ص368.
7. کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 473.
8. همان، ص 496.
9. بحارالانوار، ج 90، ص313.
- ۹۰/۰۷/۲۲